محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

بزرگ شدی

بزرگ شدی محمدطاها خیلی بزرگ، اینقدر که تمام حالتهای مامان رو می فهمی ، اینقدر که نمی تونم یک لحظه تو لک برم. برنامه هام بهم ریختس، کلافم، یک گوشه نشستم پای لب تاپ دنبال مکاتبات و ارسال مقالاتم هستم. میگی خدایا من از دست این مامان چی کار کنم؟ مامانم نباید ناراحت شه ولی همش ناراحت می شه؟ حالا که خوابیدی اومدم بالاسرت، دارم بزرگ شدنت رو تماشا می کنم. چقدر خوشحالم، چقدر خوشحالم که پسرم لحظه به لحظه مامانشو می فهمه. براش دعا می کنه. چقدر خوشحالم که در کنارم هستی و در قلبم می رویی، می رویی و شاخه و برگ می گیری. زندگیم در کنار تو هستی می گیرد. بر بزرگ شدن و رسیدن به اهداف والای زندگیت از اعماق وجودم ش...
30 ارديبهشت 1394

سفر شمال

هشتم اردیبهشت ماه من و شما و بابا شهرام رفتیم شمال . من پرده هایی رو که خریده بودم آوردم و اونروز نصب شدند. بابا شهرام هم اسپیلت هایی رو که خریده بود هماهنگ کرد تا بیارن. فردا صبحش بای نصب اسپیلت ها آمدند و انگار نه انگار ما خونه رو تمیز کرده بودیم دوباره کلی کثیف کاری شد. ولی چون قرار بود مامانی و بابایی و مبینا هم بیایند سریع خونه رو مرتب کردیم. شب مامانی اینا اومدن ساعت 12 رسیدن و من شام قورمه سبزی درست کردم اینقدر خسته بودن که تا شام خوردن خوابیدن. خلاصه تو برناممون تو شمال ی شب رفتیم آب پری و جمعه هم رفتیم دریا تا تو بازی کنی و شنبه صبح هم برگشتیم. خیلی خوببود همه چیز فقط یک بدی داشت که ما اونجا اینترنت نداریم و تمام مود هامون اونجا خط ...
24 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

محمد طاهاي شيطون دو هفتست كه برنامه ريزي مي كنيم و با ماماني ميريم بيرون هفته پيش رفتيم امامزاده صالح و كلي توي كوچه پس كوچه هاي تجريش دنبال سمنو فروش محبوب ماماني گشتيم تا ماماني سمنو بخره بعد هم نهار خورديم و اومديم خونه و بعد از كمي استراحت رفتيم تكواندو  ديروز هم اول ماه رجب بود من خونه رو مرتب كردم و با ماماني براي ديدن لوستر رفتيم شريعتي كه البته مورد پسند هم واقع نشد ماماني با خودش الويه آورده بود و از همونجا سنگك تازه خريديم و توماشين كه زير درخت توت پارك شده بود و عالي بود خورديم، به تو خيلي خوش گذشت و استقبال كردي بعد اومديم و من يك قالچيه براي جلو تلويزيون خريدم و اومديم خونه، خدارو شكر روزهاي خوبي داريم كاراي منم ...
1 ارديبهشت 1394
1